سه شنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۰ - 1:24 - nafise -
امروز «جدایی نادر از سیمین» را دیدم. فیلم متفاوتی بود. خیلی متفاوت.
سانس 3:30، سینما ساحل، اصفهان- تعداد حضار زیاد بود ولی خب میشد صندلیهای خالی هم پیدا کرد. قشرهای مختلفی آمده بودند اما اکثراً متوسط و بالاتر. البته تعداد ناراضیهایی که ما دیدیم، هم قابل توجه بود. دو نفر از صندلی جلویی نیمههای فیلم، سالن را ترک کردند. دو نفر کناری که دو دختر جوان و نوجوان بودند، بعد از فیلم کلی غرزدند. صداهایی هم از صندلیها پشتی امد که چندان راضی به نظر نمیرسیدند. ما نشستیم تا آخر تیتراژ، وقتی پرده افتاد. اما درست وقتی اولین کلمات تیتراژ بالارفت، نیمی از صندلیهای جلویی خالی شدند!
از سینما که بیرون آمدیم، هنوز 45 دقیقه به آغاز سانس 6:30 مانده بود. صف دکهی بلیط فروشی زیاد بود، خیلی بیشتر از سانس قبل (اما خب نه به اندازهی صفی که برای آدم برفی و مارمولک دیده بودم.) تا سینما خانواده پیاده رفتیم که ببینیم برای اخراجیهای 3 هم همین تعداد آمدهاند؟! تعداد کمتر بود و تیپها متفاوتتر!
پشت در آشپزخانه خانهی حجت، راضیه از دلیل اصلی سقط شدن بچهاش میگوید و حجت شروع میکند به زدن راضیه و خودش. درست همینجا مردم شروع میکنند به دست زدن. آنجا که پدر پیر گرفتار آلزایمر را جلوی دکهی روزنامه فروشی میبینیم. یک صدای شبیه «آخی» در سینما میپیچد. چند جا هم صدای خنده میآید؛ جاهایی که البته قاعدتاً گریهدارند! صحنهی بازی کردن دخترک با دستگاه اکسیژن پدر پیر را دوست داشتم؛ هم فان بود و خندهدار و هم یک اشارهی قشنگ وقتی شخصیتها را استعاره فرض کنی.
پسرک زنگ زدهبود که:«دوستای مدرسهام رفتن اخراجیهارو دیدن میگن قشنگه. بیاین بریم.» قاعدتاً رایاش را زدم. اما جرات هم نکردم که پیشنهاد «جدایی نادر از سیمین» را به او که نوجوان است و دنبال خنده و شادی، بدهم. و خب حالا خیلی هم خوشحالم که جرات نداشتم! «جدایی...» فیلم خوبی است برای جوانان و میانسالان یا کهنسالان. اما فیلم خانوادگیای نیست. و خب حالا که هیچ فیلم کودکانهای (یادم نمیره بچگیهام چه قدر فیلم کودکانه دیدم. هنوز مزه پاتال و آرزوهای کوچک هست زیر دندونم!) نیست. چه میشود کرد جز این که به بچه اجازه بدهی اکر هوس سینما رفتن به سرش زده، یک فیلم بزرگسال شبیه اخراجیهای 3 ببیند یا برود «تب 3 درجه» تماشا کند؟!
برای من «جدایی نادر و سیمین» به اندازهی «درباره الی» تاثیرگذار و شوکه کننده نبود اما فیلم متفاوتی بود. سیمین، نادر، راضیه، حجت، پدر کهنسال، ترمه، همه شخصیتها و اتفاقات، ملموس و واقعی بودند. من با سیمین همذات پنداری کردم و مطمئنم اگر جای سیمین بودم، کار بهتری میکردم.
---------
بعدنوشت: این نوشته منجر به این شد که گزارشی دربارهی این دو فیلم بنویسم. اما دربارهی دو فیلم...
«جدایی نادر از سیمین» به نظرم فیلم متفاوتی بود و شخصیتها، کاملاً ملموس و واقعی. از همه مهمتر این که وقتی نادر، ترمه، سیمین یا راضیه حرف میزنند، اصلاً احساس نمیکنم کسی بوده که این جملات را برایشان نوشته و آنها اداکنندهی جملاتند. شعار نمیشنوم. شخصیتها خوب و بد نیستند. حس میکنم این خود ترمه است که برای گفتن انتخابش بیصدا اشک میریزد و دست دست میکند که نادر و سیمین از دادگاه خارج شوند. درگیر فیلم میشوی. خودت را به جای سیمین، ترمه، نادر، حجت یا راضیه میگذاری. حتی چشمان سمیهی کوچک هم پر از حرفهایی است که میتوانی واضح بشنوی.
«اخراجیهای 3» پر از معماهای سادهی کوچک و اشارات طنازانه است. تماشاگر از این کشفهای لحظه به لحظه و از این دست انداختن افرادی که میشناسد، به خنده میافتد. برای آنها که هوس کردهاند در سالن تاریک سینما راحت روی صندلیشان بنشینند، چیپس و پاپکورن و ساندویچ کالباس بخورند، فیلم ببینند، شوخیهای کوچک را کشف کنند و بخندند، یک فیلم درست است. شخصیتهای خوب و شخصیتهای بد دارد و خب این تکلیف بیننده را در تصمیم گیری، روشن میکند.
+ من این دعواهای بین طرفداران دو فیلم را نمیفهمم. پیشنهاد دوستانهی من این است که هر دو فیلم را ببنید. سعی کنید هر دو را در یک روز و پشت سر هم تماشا کنید. قبل و بعد از فیلم به تماشاگران نگاه کنید. حرفهایشان را گوش بدهید. به واکنشهایشان توجه کنید. تجربهی منحصر به فردی خواهد بود؛ یک جور کلاس درس سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و سینمایی حتی!;)
لینکهای مرتبط:قیاس فرهادی با هیچکاک، تصاویر بازگشت اصغر فرهادی و گروهش از برلین، سایت رسمی جدایی نادر از سیمین