شنبه دهم مهر ۱۳۸۹ - 14:20 - nafise -
داشتم دنبال خبری در آرتنا میگشتم، برخوردم به مصاحبهی مصطفی رحماندوست در همدان و ناگهان یک عالمه خاطره با دور تند توی ذهنم مرور شد.چهاردهمین، پانزدهمین و شانزدهمین جشنواره بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان در اصفهان. سه جشنواره، سه سال پیاپی، سه گروه کاری مختلف و یک عالمه تجربههای تازه! و حالا امسال یک روز قبل از پایان هفدهمین دورهی جشنواره در همدان، خیلی تصادفی به یادش افتادهام!
***
حالا که فکر میکنم، جشنوارهی چهاردهم از همه دوست داشتنیتر بود. تازه از روزنامه آمده بودیم بیرون. در آن جلسهی به صرف شام در میدان نقش جهان، سرپرستان گروه پیشنهاد انتشار بولتن روزانه برای جشنواره تئاتر کودک و نوجوان را مطرح کردند. استقبال کردیم و این آغاز یک تجربهی متفاوت بود.
جلساتمان از حدود دو ماه قبل از برگزاری جشنواره، شروع شد. دفتر کارمان، دو اتاق، یکی در زیرزمین و دیگری در طبقهی همکف مجتمع فرشچیان بود. مسئولیتها، افراد تیم، کارهایی که باید انجام میشد و شرح کلی وظایف هر نفر، را درآوردیم و کارها به خاطر یک مدیریت خوب، نسبتاً منظم و با کمترین کنتاکتها، پیش رفت.
حالا که دانشجوی مدیریتم، میتوانم با قاطعیت بگویم که آن مدیریت، جزو بهترینها بود در همهی سالهای بعد از آن و در تمام گروههایی که بعداً باهاشان کار کردم.
***
کار کردن با برخی آدمها سخت است مخصوصاً اگر آدم درستی باشی! در جشنواره پانزدهم، تیممان تغییر کرد. قطع بولتن متفاوت شد. دفتر کارمان به اتاق کوچکی در لابی هتل ملل، منتقل شد.
و من بیشتر مسئول ترجمهی مصاحبههای همکارم با گروههای خارجی شدم. البته در کنارش چند یادداشت و خبر و گزارش هم کار کردم. باز هم خوب بود و با یک جلسهی دوستانه در هتل صفوی تمام شد. تمام
***
اما جشنواره شانزدهم خیلی فرق داشت. گروه اکسیر از هم گسسته بود. من از طریق یک همکار به ستاد خبری شانزدهمین جشنواره بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان اصفهان، متصل شدم. 10 روز ابتدای مهر مجبور بودم در ادارهای که متولی برگزاری جشنواره در اصفهان بود، کار کنم؛ 10 روز عجیب و سخت که به خودم قول دادهام هیچ وقت دیگر مشابهش را هم تجربه نکنم!
دفتر کارمان به اتاقی در مجتمع فرشچیان منتقل شد. میز کارم رو به استخر وسط
مجتمع بود و صدای آب فوارههای همیشه باز استخر، به شدت دوست داشتنی. این یکی از بهترین میزکارهایی بود که تا به حال داشتهام.
یک تیم دو نفره مسئول خبررسانی جشنواره شدند! من و همکارم خبر نوشتیم، مصاحبه کردیم، عکس گرفتیم و تمام آن یک هفته به هیچ چیز دیگری جز این جشنواره فکر هم نکردیم. از صبح تا آخر شب، تا 10، 12 یا حتی 1 بامداد کار کردیم و همکارانی داشتیم که بیشتر از کار کردن، نظارت کردند و حقوق گرفتند! از جشنواره شانزدهم برایم چند خاطرهی خندهدار، چند خاطرهی تعجبآور و چندین خاطرهی تلخ از برخوردهای بد مخصوصاً بعد از پایان رویداد، در ذهنم ماند. و به صحبتی که مدیران گروه در دو دورهی قبل، در مورد سخت و اشتباه بودن کار کردن با برخی از انواع آدمها، میکردند، عمیقاً پی بردم.
***
شب آخر جشنواره شانزدهم، با مصطفی رحماندوست صحبت میکردیم. عصبانی بود و ناراحت. میگفت نمیدانم چرا فضای اصفهان این قدر ملتهب است. هر چیز کوچکی به یک بحران تبدیل میشود... پارسال هم زمزمهی رفتن جشنواره از اصفهان میآمد. من خیلی ناراحت نبودم اما وقتی خبر رفتنش را شنیدم خیلی هم خوشحال نشدم! خوب شد که مسئولان برگزاری چنین جشنوارهی شیرینی عوض شدند ولی خوب نشد که این جشنواره هم از اصفهان رفت.
پینوشت: اینجا گزارشهای تصویری تئاتری رضا معطریان را پیدا کردم. حسابی دلم تئاتر خواست...
|+|لینکهای مرتبط: افتتاحیهی پرحاشیهی جشنواره تئاتر کودک و نوجوان در همدان، گزارش تصویری رضا معطریان از جشنواره همدان!، جشنواره تئاتر کودک و نوجوان 17 ساله شد، انتخابهای منوچهر اکبرلو برای جشنواره همدان، وبلاگ ستاد خبری جشنواره هفدهم، روزنوشتهای جشنواره تئاتر کودک و نوجوان