پنجشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۱ - 13:32 - nafise -
هیچ وقت شده مثلاً نیمه شب به ترمینال آرژانتین برسید. تنها باشید و دختر. چمدانتان را تا ایستگاه تاکسیهای ترمینال بکشید. رانندههای منتظر را صدا بزنید و در میان نگاههای متعجبشان، برای فرودگاه امام تاکسی بگیرید. تمام راه زل بزنید به چراغهای جاده، به خیابانهای خلوت پایتخت؟! همه چیز آرام و وهمانگیز میشود؛ حتی صدای رادیو پیام که رانندهی تاکسی برای شکستن سکوت یک راه طولانی، بلندش میکند. فرودگاه پروازهای خارجی اما چندان وهمانگیز نیست. آدمها میرسند، میروند، منتظرند و یا مشغول کار. هر چند بازهم تفاوت هست میان این فضا و آدمها در شب و روز.

میشود هنوز مانده به آخر شب، تا ترمینال جنوبی اصفهان (ترمنیال صفه) رفت، سوار اتوبوسی که به جنوب میرود، شد و صبح فردا در گرگ و میش هوا به ترمینال کوچک و وهمانگیز اهواز رسید. از آنجا هم میشود تاکسی گرفت به مقصد ترمینال شرق اهواز. صبح زود را در یک شبه ترمینال، به انتظار تاکسی گذراند و روز جدید را در کهنشهر شوشتر آغاز کرد.
شب، در شهرم، خیابانهای منتهی به ترمینال کاوه (در شمال اصفهان) خلوتند. ترمینال آرام است و مغازههایش بسته. اما مسافرها هستند. میتوانم آدمهایی را پیدا کنم که روی ردیف صندلیهای یکی از سالنهای انتطار چمباتمه زدهاند به انتظار. فضاها نسبت به روز، آرامترند فقط گهگاه صدای مردانی را که داد میزنند:« دوازدهه تهرااان»، «تهران، حرکت» میشنوم. و صبح زود که در پایتخت از اتوبوس پیاده میشوم، میتوانم تا ساعت 6 یا 7 در نمازخانهی ترمینال آرژانتین بنشینم. در یکی از تریاهایش صبحانه بخورم و بعد در سکوت نسبی و خلوتی صبح زودهای خیابانهای تهران، به مقصدم برسم.
هنوز تا طلوع مانده، تا فرودگاه اصفهان، نیم ساعت بیشتر راه نیست در این خیابانهای خلوت صبحگاهی. سالن پروازهای داخلی آرام است. حتماً صدای چرخهای چمدانم را میشنوید. در سالن ترانزیت کمی وبگردی صبحگاهی و تماشای باند پرواز و هواپیماهای کوچک و بزرگ از پشت دیوار شیشهای ترفند خوبی است برای پراندن خواب. هنوز برای خیلیها صبح شروع نشده که میرسم به پایتخت. به فرودگاه قدیمی تهران. از اینترنت خبری نیست. ولی زمان بین دو پرواز را میشود در سالن ترانزیت به استراحت یا مجله خواندن گذراند.
ترمینالها، فرودگاهها، جادهها، آدمها، همه چیز شبها رنگ و حس دیگری دارند. این که امروزم را در شهری به پایان برسانم و فردا را در شهری دیگر آغاز کنم. کاری است که این سالها خیلی انجام دادهام. نمیدانم اسم این سفرهای شبانه را چه میتوانم بگذارم، شاید ترفند، ترجیح یا حتی جسارت.
یک جور ترفندند برای جهش در زمان و مکان! زمانی را در راه میگذرانی که همیشه در رختخواب گذراندهای. میشود اسمش را گذاشت: حرکت در زمان سکون. راحتتر است که آدم با خواب شب کنار بیاید و خوابآلودگی صبحش را با یک اسپرسو برای صبحانه، جبران کند تا این که نیمی از روزش را به انتظار رسیدن بگذراند. برای من سفرهای شبانه، وقتی وسیلهی نقلیه، اتوبوس باشد و جاده آشنا و دوست نداشتنی، یک ترجیحاند. و زمانی که مقصد ناآشناست، میشوند جسارت. به هر حال، چه ترفند بدانیمش، چه جهش، چه جسارت، سفر در شب، تجربهی منحصر به فردی است و آدمها و فضاهای شب، آدمها و فضاهای متفاوتی.
تگها: سفرنوشتها