دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۸۵ - 7:50 - nafise -
>> این نوشته، امروز به مناسبت روز خانواده در صفحه جوان "روزنامه اصفهان زیبا" منتشر میشود.
*******
دوشنبه، بیست و پنجم ذیالحجه، روز خانواده نام گذاری شده و صفحه ما هم که "صفحه جوان" است پس مناسبترین موضوعی که در این روز میتوان دربارهاش نوشت، شکاف بین نسل ها« gap generation»است.
«چرا جوون های این دوره، زمونه این طوری شدن؟!»، «این پدر و مادرا مارو درک نمیکنن!»و...
جملاتی از این دست، بسیار است. گاهی فکر میکنم پدر و مادرها حق دارند، جوان ها را کاملا درک نکنند! و ماهم حق داریم که گاهی حرفهایشان را نفهمیم! ازکجا به این نتایج درخشان رسیده ام؟...از شما چه پنهان، از وقتی که بعضی رفتارهای خودم و دوستانم را با خواهر و برادرهای کوچکترمان دیدم! باید اعتراف کنم که، بعضی مواقع اصلا نمی توانم(یا نمی خواهم؟!) خواهر کوچکترم را درک کنم حالا اگر این واقعیت را در نظر بگیریم که فاصله سنی والدین با فرزندانشان حداقل 8-9 سال بیشتر از این مقدار است، چه طور میتوانیم از پدرو مادرها انتظار داشته باشیم که همه احساسات و افکار فرزندانشان را درک کنند و چه طور از جوانها بخواهیم که همهی حرفهای والدینشان را بفهمند و بپذیرند درحالی که هنوز آن مراحل را تجربه نکردهاند؟!
«نسل جدید به دلیل تنبلی، خود تجربه نمی کنند و به تجارب نسل قبل اکتفا میکنند، درحالی که اگر نسل قبل و نسلهای قبل هم میخواستند این روند را درپیش بگیرند، ما هنوز درغارها زندگی میکردیم!» این جملات قسمتی از کنفرانس استاد است، دردلم به این حرف میخندم (گریه؟!) من قبول ندارم، اعتراض میکنم:«ببخشید استاد، به نظر من این فرضیهی شما باطل است...»استاد میخندد و تاکید می کندکه:«تحقیقات و آمارها این را نشان میدهند، من یک محققم و کارم این است...نسل جدید "دقیقاً" پا جا پای نسل قبل گذاشته است...» بازهم قبول ندارم، کلمه "عصیان گر" که بعضی ها به عنوان لقبی برای جوان به کار می برند را بیشتر از این "تنبل"دوست دارم....دوستانم اما انگار حرف استاد را قبول کرده اند، دلیل می آورندکه:«از شکست میترسیم»، «در مدرسه همیشه بهمان دیکته گفتهاند، خلاقیت در درونمان ماسیده!»، «کسی نیست که حمایتمان کند.»، «نگران آیندهمان هستیم.» و همه اینها باعث شدهاند که بعضیهامان« NEET » شویم، یعنی «بی خیالِ همه چیز، بی خیالِ دنیا!»، یعنی پاساژگردی، خیابان گردی با ماشین ددی گرامی و...
معمولا شکاف بین نسلها را فرایندی میدانند که در آن، بین نسلهای مختلف برخوردهایی به وجود میآید که از ارزشهای متفاوت فرهنگی در آنها ناشی میشود. در این حالت جامعه از حالت وفاق و تعادل خارج میشود، تضاد ارزشی بین والدین و فرزندان جوان هر لحظه بیشتر شده و طرفین کمتر قادر به درک یکدیگر هستند. و همین عدم درک واقعیات توسط دو طرف، افراط گرییها و واکنشهای تندی را به دنبال دارد.
در اثر دوگانگی ارزشی ایجاد شده بین فرزندان و والدین، قدرت تصمیمگیری و شناخت واقعیات در فرزندان ضعیف شده و آنها دچار تعارضات ارزشی، افسردگی و اضطراب میشوند. یکی از علل اساسی تفاوت در نسل ها، نحوه تربیت و اجتماعیشدن فرزندان است. خانواده، مدرسه، گروه همسالان و وسایل ارتباط جمعی از منابع اصلی پرورش افراد در اجتماع هستند.
اما این تفاوتها و تعارضات در چه سطوحی هستند و علل پیدایش این شکاف چیست؟
برای پیداکردن جواب این سوالات تحقیقات زیادی لازم است، این روزها هم مقالات زیادی در این باره نوشته میشود، در یکی از این نوشتهها مطلب جالبی دیدم: «پروفسور "حسین باهر" رفتار شناس اجتماعی میگوید: در حال حاضر تعارضات فرهنگی مختلفی بین نسلسوم(سنین بین 20 تا30 سال)، دوم(بین 40 تا 60 سال) و نسل اول(از 60 سال به بالا) کشور وجود دارد و هر نسل بر اساس آرمانها و مشترکات ارزشی خاص خود عمل می کند، میزان تعارضات بین نسل ها سطوح متفاوتی دارد. میزان تفاوت فکری نسل اول و دوم به صورت تصاعد عددی (3+3) است. نسل دوم و سوم به صورت تصاعد هندسی (3 ضرب در 3) اختلاف دارند و نسل آینده نیز به احتمال زیاد اختلاف لگاریتمی (3 به توان 3) با نسل فعلی(نسل سوم) خواهدداشت این روند نشان میدهد که تضاد بین نسلی به مرور زمان افزایش و شدت مییابد.
وی ادامه میدهد: علل این پدیده به تفاوت بین سطح IQ (بهره هوشی و میزان فهم افراد) و EQ(بهره عقلی که تابع میزان تجربه افراد در طول زندگی است.) در نسلهای مختلف باز میگردد. در نسلهای گذشته روابط بین منحنی آی کیو و ای کیو با هم موازی بود (میزان فهم افراد و ارتباط آنها با جهان خارج یکسان بود) اما در حال حاضر، شاخص منحنی آی کیو به سرعت افزایش یافته و منحنی ای کیو نیز تقریبا ثابت مانده است. جوانان نسل جدید تجربه مکانی و محیطی چندانی ندارند در حالی که نسل اول تجربه انقلاب و نسل دوم تجربه جنگ را داشت بنابر این جوانان امروز تجربیات لازم را برای زندگی ندارند و به بلوغ فکری نرسیدهاند.»
چندی پیش مصاحبه ای از یک بازیگر پرسابقه تئاترو سینما میدیدم، آقای بازیگروکارگردان، دخترجوانش را به عنوان مشاور خودش(مشاور کارگردان) برگزیدهبود. مجری از این عمل اظهارخوشحالی کرد و دلیلش را پرسید و ایشان با تقدیر از نسل جوان، تاکید کرد که "خیلی مواقع ایدههایی به ذهن جوانها میرسد که از چند کیلومتری ذهن من هم رد نمیشود!...من کلاهم را برمی دارم و جلوی این نسل خم میشوم..."این جملات با این حجم از صداقت بسیار نادر و کمیابند مخصوصاً در این دوره و زمانه که به قول هنرمند طنازی "آخرِ تبلیغ پفک هم مینویسند:پفکی برای نسل جوان!".
و در آخر، این درست که من محقق نیستم، آمار دقیق هم نگرفتهام اما دلم میخواهد همین جا در صفحه "جوان" فریاد بزنم که نسل من نسلی است پر انرژی، پر از آرزو، پر از ایدههای ناب. ما همیشه عاشق این هستیم که "خود، نرمی ماسه ها را زیر پاهایمان لمس کنیم." ما نیاز داریم که بهمان اعتماد کنند و اجازه دهند بدور از نگرانی و اضطراب شدید از شکست، به دنبال تجربه کردن و تغییر دادن برویم، همنسلان من با یک جرقه، شعلهور میشوند، فقط یک جرقه! که اگر در مکان و زمان مناسب زده شود، بچه هایی پدیدمیآیند که لقب نخبه، موفق، استعداد درخشان و...میگیرند و اگر نه، سر از صفحه
حوادث روزنامهها در میآورند یا روی جلد مجله لقب «NEET» میگیرند.