مرگ، قتل، دیه، خشونت، فریاد، دعوا، سختی، تصادف، کما، دزدی، نارو، خیانن دوم و ... مهمترین کلیدواژههای حداقل سه سریال بعد از افطار امسال صدا و سیما بودند.
***
«جراحت» را شاید بتوان قابلقبولترین سریال امسال دانست. پرحادثه، بازیهای خوب، شخصیتهای ملموس خاکستری و نه سیاه و سفید، بیان مفاهیم و سوژههای نسبتاً جدید و ... اما خب «خیانت» تلخ است. و هیچ ویژگی خاصی برای پخش به عنوان یک سریال بعد از افطار ندارد. به راحتی میشد کمی آب قاطی این سریال کنند و به عنوان یک سریال 45 قسمتی هر شبی مثل فاصلهها برایمان نمایشش دهند.
***
لهجه را از سریال «در مسیر زاینده رود» حذف کنید. چه اتفاقی میافتد؟! لطمهای به داستان میخورد؟! به نظرتان بهتر نیست، سوژه بیشتر نمایان نمیشد؟!
آقای فتحی، اشتباه کردی! سوژهات متفاوت بود، قبول. میخواستی لوکیشنات متفاوت باشد، قبول. میخواستی از بازیگران خوب و نه صرفاً اهل لوکیشنات، استفاده کنی، قبول. میتوانستی مثل کارگردان فیلم «دوخواهر» بیایی اصفهان و سریالت را بسازی و از هیچ بازیگر اصفهانی استفاده نکنی یا تعداد معدودیشان را بیاوری و فقط همانها لهجه داشته باشند. یا اگر دوست داشتی یک سریال اصفهانی بسازی، میآمدی اصفهان، بازیگران مورد نطرت را هم میآوردی و لهجه میدادی اما سوژهات را هم اصفهانی انتخاب میکردی. نه این طوری.
به خدا همهی مردم اصفهان لهجه ندارند. اصلاً خیلی از بازاریهای اصفهان هم این همه لهجهدار حرف نمیزنند. بعضیها لهجه دارند، بعضیها فقط ریتم صحبت کردنشان اصفهانی است و برخیها هم در هیچ کدام از این دو گروه نمیگنجند. البته اینقدرها هم از دستتان عصبانی نیستم و هنوز هم به خاطر «مدار صفر درجه» و «میوه ممنوعه» (منهای سه قسمت آخر) بهتان احترام میگذارم و باز هم برای دیدن کارهایتان کنجکاو و مشتاق هستم.
***
«نون و ریحون» یک خوبی بزرگ دارد. این که هی بازیگرهایش زار نمیزنند و هی مصیبت سرشان هوار نمیشود. سریال نسبتاً طنزی است که بین لحظههای بینمک و لوسش لحظههای بامزهای قابل توجهی دارد که حتی گاهی آدم را به قهقهه میاندازد.
***
نتایجی که از برنامههای صدا و سیما در ماه رمضان به ذهن متبادر میگردد:
- بکشید! صدا و سیما دارد سنت خوب عفو را در جامعه نهادینه میکند. (سریالهای شبکه یک و سه)
- رمضان که میآید، اصولاً آدم باید زار بزند. اصلاً رمضان یک جور محرم است. (سریالهای شبکه سه، دو و یک)
- صدا و سیما نمیداند که دقیقاً چه زمانی رمضان شروع میشود و باید سریال بعد از افطار بسازد برای همین هر سال دلیل مهم «کمبود زمان» را برای توجیه نقاط ضعف سریالهایش ذکر میکند.
هیچ مقالهی انتقادی تندی ننوشتهام. هیچ تغییری ایجاد نکردهام. هیچ کس از قلمم، از نگاه تیزبینام نترسیده. حالا که فکر میکنم، دلم یک تغییر میخواهد. دلم میخواهد این قلم رام آرام کمی سرکش و شاکی بشود. نه، من خبرنگار نیستم!
یک ماهی هست که نرفتهام روزنامه. امروز تصمیم میگیرم بروم سر بزنم. شما فکر کنید برای مثلاً یک جور احساس دلتنگی! در تحریریه، بچهها روز خبرنگار را تبریک میگویند و شکلات تعارف میکنند. از حقوقها، از فضای کاری و از این که در جلسهی خانهی مطبوعات فقط به تعداد قابل توجهی از خبرنگاران صدا و سیما هدیه دادهاند و خبرنگاران روزنامهها را فقط برای تشویق دعوت کردهبودهاند، شاکیاند. یک ساعت بعد، برمیگردم. دارم همین طور بیخیال از وسط چهارباغ پیاده میروم و به فانتزیهای ذهنی شغلیام فکر میکنم.
خودم را مجسم میکنم. صبح روز جهانی خبرنگار، است. با آن بلوز راحت گشاد کرم رنگ ساده که آستینهای سه ربع دارد و شلوار پارچهای دم پا گشاد خنک شکلاتی، وارد دفتر روزنامه میشوم. تا آسانسور از طبقهی 17 بیاید پایین، به قرارهای کاری، سفرهای این ماهم و مطالبی که باید امروز بنویسم، فکر میکنم.آسانسور میبردم طبقهی 27. در را باز میکنم و وارد یک سالن بزرگ میشوم. به همه سلام میکنم با لبخند. میروم پشت میزم. نامهی سردبیر روی میز است. نوشته: روزت مبارک! و دعوتم کرده به میهمانی روزنامه که ساعت 10 شب شروع میشود. یک نامهی سادهی کوچک که اول صبح، روی میز همهی بچههای تحریریه قرار داده شده.
مینشینم پشت میزم. سه شاخه رز روی میزم را بو میکنم. قاب عکسهای کوچولوی روی میزم را که یادگار خاطرات روزهای جوانیام در ایران و روزهای تحصیلم در استنفورد هستند، جابه جا میکنم. از پنجره نگاهی به بیرون میاندازم. این شهر غول پیکر با آن همه برج و آدم را دوست دارم. عاشق کارم هستم و دارم «زندگی» میکنم. راحتم، شادم و راضی!کارگاه امسال در دو سری یک بار در تاریخ 1و2و3 اردیبهشت و بار دیگر در تاریخ 8و9و10 اردیبهشت برگزار میشود و علاقمندانی که ثبت نام کرده باشند، در یکی از این دو تاریخ در کارگاهها شرکت خواهند کرد.
لینک مرتبط: مصاحبهی خبرگزاری میراث فرهنگی درباره کارگاه فهم معماری، کارگاه فهم معماری ایران
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
|+|موضوع مطلب: روزنوشتهای مناسبتی
|+|به اشتراک گذاری: ۱مرتبه
|+|لینکدهندهها: بازنگار، دودردو
| ! |فضولی بلامانع است: فید وبلاگ/ من در: فیسبوک، توییتر، فرندفید، گودر
|+|لینکهای مرتبط: دلم خواست برم مدرسه!(زهرا اچبی)
|+|موضوع: مناسبتی
|+|شرینگ: ۳ مرتبه
|+|لینکدهندهها: بازنگار
|+|لینکهای مرتبط: نادر ابراهیمی هم رفت(گفتنیها)، کدام مرگ- کدام زندگی، پرونده بالاترین برای مرگ نادر ابراهیمی، «هلیا»:نامی که نادر ابراهیمی ساخت، آخرین مصاحبه نادر ابراهیمی، شناختنامه نادر (به قلم همسرش)