نمیخواهم نقدی بر «پاداش سکوت» بنویسم. چون اصولاً هیچ علاقه، اطلاعات و مهارتی در نقد فیلم ندارم.
من اصلاً، اصولاً آدم سینمارویی هم نیستم! یک زمانی، بعد از آدم برفی خانوادگی، افتادهبودیم روی دور سینما رفتن، مرد آفتابی، عشق بدون مرز، دو زن،توتیا، سیاوش... ماهی یکبار سینما میرفتیم. بعد کمکم دیدیم فیلمها ارزش دیدن روی پرده را ندارند، انگار و حالا دیگر سینما رفتنهای خانوادگی، تمام شدند. حالا دیگر هرکس خواست، خودش میرود سینما و میآید به بقیه میگوید:«این فیلمه را بیخیال شین!» مثل «رئیس» که پدر، اصلاً دوستش نداشت یا پاداش سکوت که من... «پاداش سکوت» فیلمیه که فقط یک دلیل میتواند باعث شود، ببینیمش:«وظیفه». من و همنسلان من که چیز زیادی از آن همه رنج پدران و مادرانمان در آن 8سال سخت، نمیدانیم «باید» این قبیل فیلمها را ببینیم و پاداش سکوت حرف جدیدی داشت برای ما. نمایانگر رنج یک همرزم، یک فرمانده، بر سر دوراهی احساس و عقل. هیچ شخصیت سیاهی هم نداشت.
اما از این مسایل که بگذریم، نکتهی جالب و مسخره(!) این بود که در کل فیلم، 4 زن حضور داشتندکه رفتار 3تایشان، حال آدم را بههم میزد!
من آن سکانس آغازین فیلم(در دکه بلیط فروشی و نمایش هنرمندانهی معضلات اجتماعی از دریچهی کوچک دکه ) و آن نمازخواندنهای تا سر«مالک یومالدین» و در آخر، نماز کامل در مغازهی پدرشهید را دوست داشتم.
نمیخواستم، حالا درمورد پاداش سکوت چیزی بنویسم و میخواستم بگذارمش برای وقتی که کتاب «من قاتل پسرتان هستم.»را خواندم ولی دیدم معلوم نیست کی بتوانم این کتاب را بخوانم چون از این کتابهای درنوبت خواندن زیادند! زیاد...