دکتر زعفرانی، یادش به خیر توی کلاس آنالیز ریاضیش یادمه موقع امتحانا میگفت: «نگین این 7،8 تا قضیه و اون بخشا رو میخونم. بقیهشونم مهم نیستن. این مجموعهای که شما انتخاب میکنین برای خوندن با مجموعه سوالایی که من برای امتحان میدم، اشتراکشون تهیه!» (این حرفو با همون لبخندهای بامزه و شیظنتآمیزش میزد!)
حالا نقل ماست. مثلاً پیش خودم میگم در مورد فلان مسئله 7 تا گزینه هست کلا. به ترتیب احتمال وقوع تو ذهنم میچینمشون. بعد که رخ میده میبینم ای بابا یه گزینه 8امی از آسمون افتاد پایین که تا پیش از این، به عقل جنام نمیرسیده! البته گاهی این گزینههای مرموز از قوانین مورفی تبعیت میکنن گاهیام نه، خوبن.
دیگه این روزا در مورد هر مسئلهی قابل توجهی، به گزینههایی که احتمال وقوع دارن، فکر میکنم و نتیجه میگیرم که خب اینا حتمن رخ نمیدن چون به ذهن من خطور کردن! اینطوریاس داستان ما خلاصه!
«از سری استتوسهای الهام شده سر اتفاقات روزمره، الهیات روزمره!»