«ایران» برای هر کدام از ما معنای متفاوتی دارد. شاید اصلاْ بشود گفت به اندازه آدمهای روی زمین، و حتی خیلی بیشتر تفسیر و توصیف و تعریف برای این کلمه هست.
برای من، ایران یعنی اصفهان، تهران، بوشهر، مشهد، شیراز، تبریز، ابیانه، دماوند، چورت، باداب سورت، بیرجند، خور، خوسف، امیرآباد، نجفآباد، مبارکه، ارومیه، ادبیل، آستارا، کلاردشت، شوشتر، زیارت، فردوس، شاندیز، شهر ری، گنبد، گمیشان، چینو، مایان، کیش و جاهای دیگری که آنقدر عمیق ندیدمشان که یادم بماند! «ایران» البته خیلی بزرگتر از این نامهاست. مجموعهای که من اینجا نوشتم، «ایران ذهن من » است؛ مجموعهای که حداکثر زیرمجموعه کمی متنوع و جالب از مجموعه بزرگ و متنوعی به نام «ایران» است.
البته این عبارت «ایران ذهن» را من از دکتر مهدی حجت وام گرفتهام. دکتر حجت معتقد است: «چیزی که موجب وحدت ملی میشود، این است که آحاد یک ملت از نقاط مختلف سرزمین خودشان مطلع باشند. ببینید، الان نقاطی از ایران که شما آنها را ندیدهاید، جزو ایران ذهن شما نیستند. بنابراین اگر میخواهیم جوانهای ما ایران برایشان ایران باشد، باید این سرزمین را دیدهباشند و با نقاط مختلفش مانوس باشند. اگر جوان این مملکت بنشیند در خانهاش در تهران و بگوید من ایرانی هستم، که ایرانی نمیشود. باید بروید ایران را ببینید و لمس کنید. ایران کشور بسیار بزرگ، زیبا، ثروتمند و خوبی است.»
به نظر او، همهی جوانها در هر زمینهای که کار میکنند باید حرکت کنند، نقاط مختلف ایران را ببینند و بشناسند. و توضیح داد که: «خود من به مسافرتهای داخل ایران خیلی اهمیت میدهم. البته نه مسافرتهایی که در عید یا تابستان خیلیها میروند و فقط چند روزی در ویلای شمال یا هتلی در اصفهان میمانند. باید برنامهای داشته باشیم و جاهای نادیده را ببینیم. باید آموزش و پرورش و دانشگاهها برنامههای سفر داشته باشند و مرتب دانشجوها یا دانشآموزانشان را به نقاط مختلف کشور ببرند.هر چه قدر مردم ایران، کردستان را بیشتر ببینند، کردستان بیشتر متعلق به ایران میشود و مردم بیشتر متعلق به کردستان و این یعنی وحدت ملی»
تگها: سفرنوشتها