چهارشنبه صبح وقتی مسئول صفحه جوان هفته نامه "اصفهان زیبا " تماس گرفتند و دعوتم کردند تا در مراسم بزرگداشت روز خبرنگار شرکت کنم ،با وجود غرهای خاله که با هزار زحمت راضی اش کردم که کمی برنامه ی پارک +شاممان را که خودم برنامه اش را ریخته بودم ,عقب بیندازیم، با کمال میل قبول کردم تا بعد از چندین هفته یک "گزارش ویژه" ناب بنویسم !
ساعت 5:30 تا 7- پل خواجو، سالن بهزیستی
راس ساعت5:32 رسیدم و کمی جلوتر یک سری مردان کت و شلوار پوش که خیلی تحویل گرفته شدند وارد شدند ،من با کمی تردید (که یک وقت نگویند ،دعوت نامه تون کو؟!..چون مسئول صفحه،فرموده بودند که دعوت نامه ی من در باکس صفحه ی جوان است! و ...)وارد شدم،کنار در ورودی سالن آقایی با جلیقه خبرنگاری (منم می خواستم جلیقه ام را بپوشم ولی دیدم توی این هوای گرم ،مردم مسخره ام می کنن !!)و نگاهی حق به جانب مرا ورانداز نمود و من در تردید که سلام کنم یا نه ،سلام کنم بگم من کی ام ؟!..سر به زیر به داخل سالن رفته و در یکی از خلوت ترین ردیف ها نشستم کمی بعد که حوصله ام سررفت و هنوز هم ساعت 5:30 نشده بود که مراسم شروع شود !تصمیم گرفتم با بقل دستی ام آشنا شوم ،و دیدم که بعله بقل دستی هم یک "سرکار "بیش نیست و بادادن 4 مطلب در ضمیمه روزنامه (هم محله )هنوز نمی داند که چه تصمیمی دارند !...پس بعد از به خطا رفتن این تیر به سراغ دو دختر ردیف جلویی که انگار خیلی با محیط خودمانی بودند(!)رفتم ،آنها بچه های سرویس خبر بودند و اطلاعات خوبی بهم دادند ،از آنها در مورد آن مرد جلیقه پوش سوال کردم و این که آیا سردبیری چیزی است ؟!که فهمیدم نخیر او عکاس مجله است که به قول بچه ها ...(بی خیال ،می ترسم برای بچه های سرویس خبر دردسر شود !)..به بچه ها گفتم که قرار بوده با من تماس بگیرند و در مورد مطالب بعدی صحبت کنند و ...گفتند ،"باید خیلی بیای و بری ،مثلا ما هر وقت وقت گیر می آوریم، می رویم دفتر،همه اش آن جاییم ..."بچه های خبر انصافا اکتیوترین و جالبترین و صمیمی ترین بچه های هفته نامه اند همه جوان (تغریبا زیر 25 سال )و تغریبا همه دخترند ،ردیف جلوی ما را برای بچه های خبر گرفته بودند و هرکدامشان که می رسیدند،حتما با ید در همان ردیف می نشستند !...مراسم ،حدودا،ساعت 6 شروع شد(درست همان موقع که من داشتم از بچه های خبر یک سوال اساسی می پرسیدم !)و بچه های گروه جوان حدودا 10 دقیقه بعد رسیدند !!...از میان سخنرانان جلسه ،آقای دکتر آذین ،معاون سیاسی امنیتی استانداری اصفهان ،جالبترین سخنرانی ای که تا به حال شنیده بودم را داشتند ،ابتدا گفتند که "من قصد سخنرانی کردن ندارم و زیاد صحبت نمی کنم "(پیش خودم گفتم ،همه همین را می گن ولی بعد با گریه ی مجری بلندگو رو پس می دن !!)،ایشان بعد از خواندن عناوینی که سردبیر روزنامه به عنوان محورهای سخنرانی به ایشان داده بودند ،گفتند :" برای صحبت کردن دراین موارد ساعتها وقت لازمه ..من برای این که آقای مهندس آذربایجانی بدونن که مشقامو خوب نوشتم (!) همه ی حرفهایی که در این باره نوشته ام را به ایشان تقدیم می کنم ...والسلام "و سخنرانی در کمتر از 10 دقیقه تمام شد !{ملتفتید که این گونه تحویل تریبون در بین مسئولان ایرانی (و شاید حتی در بین ایرانی ها )یک اتفاق بسیار بسیار نادر و خارق العاده است !!}...در این مراسم برگزیدگان جشنواره ی هفته نامه اصفهان زیبا هم معرفی شدند ،بچه هایی که در قسمتهای مختلف از جمله "گزارش ،عکس ،مقاله و..." اثر داده بودند و پس از داوری در هر قسمت به 1 تا 3 نفر به عنوان برگزیده جوایزی اهدا شد (سکه تما ،نیم و ربع بهار آزادی)...از کارهای جالب( که خاطرات شیرین جشن چله چلچراغ را برایم زنده کرد )کلیپی بود که از هفته نامه و تحریریه هفته نامه ساخته بودندو بین دوکلیپی که ازعکس های سرویس عکس درست کرده بودند، پخش کردند...بعد از مراسم اهدای جوایز وپخش آخرین کلیپ عکس ،مجری مراسم از" مدیران محترم" دعوت کرد که به همراه شهردار و...به روی سن بیایند و عکس یادگاری بگیرند،شهردار به روی سن نرفت و پایین ایستاد و بعد از چند عکس وقتی مجری بازهم دعوت کرد که به روی سن بیایید و...تغریبا همه سالن به روی سن رفتند و همان طور که در عکس بی نظیر من ،می بینید ،از حضار محترم (!)تغریبا فقط من عطای این عکس را به لقایش بخشیدم و البته بین شرکت در یک عکس جالب و گرفتن یک عکس جالبتر ،دومی را انتخاب نمودم !...وقتی همه از روی سن پایین آمدند ،منتظر شدم تا از مسئول صفحه جوان درمورد این که نظرشان در مورد شغل "سرکاری "و "خوابیدن در آب نمک "چیست، بپرسم و ایشان فرمودند که من امشب با شما تماس می گیرم تا موضوعی که درباره اش تصمیم گرفته ایم را به شما اطلاع دهم ،{فقط من نمی دانم که آن عصر چرا چند روزیست که شب نشده ؟!!..و من مانده ام که به توصیه بچه های سرویس خبر توجه کنم یا به فکر کلاس ، شخصیت و اعصابم باشم !} در پایان مراسم اعلام کردند که لوح های یادبود و هدایای کوچکی به رسم یادبود برای خبرنگاران هفته نامه درنظر گرفته شه که خواهش می کنیم خودتان برید و از مسئول صفحه تان بگیرید ! و چون آقای مسئول هم گفتند که یک روز بیاید دفتر و بگیرید و چون من تصمیم داشتم این گزارش ویژه را با گالری عکس ویژه و کاملش تا شنبه ،یکشنبه منتشر کنم ،امروز صبح بدان سو روان گشتم و بعد از این که 20 دقیقه بهم مهلت دادند تا گلهای باقچه و موکت کف و سقف اتاق و قابهای دیوار و...را حفظ کنم ،یک لوح یادبود و یک پتوی گلبافت (که به قول ددی باعث دلگرمی شود!) تقدیم کردند ...و این گونه بود اولین همایش بزرگداشت روز خبرنگار با حضور افتخاری ، خبرنگار افتخاری نیویورک تایمز،البته یک هفته و یک روز بعد از روز خبرنگار!!
شرمنده ،به خاطر حجم بالای عکس ها ،نتونستم آپلودشان کنم ،این دو عکس هم در فلیکر آپ شده و بعضی ها براشون فیلتره ...حالا بیا یه عالمه عکسای خفن بگیر !