با خواهری رفته بودیم خرید. میان بازار قیصریه رسیدیم به بساط خنزرپنزری مرد میانسال. هر دومان، البته با دو سلیقه متفاوت، عاشق انگشترهای خاص بودیم که ایستادیم جلوی ویترین پر از انگشترها و دستبندهای نو و کهنهاش. سه تا انگشتر پسندیدم و خواهش کردیم که بیاورد ببینیم. گفت: حتماً میخواین بخرین؟ یا فقط میخواین ببینین؟ برخورد بهم آمدم به خواهری بگویم: بیا بریم ولش کن. این ادم فروشنده نیست و ... یک لحظه به خودم گفتم بگذار این بار «واکنش دیگری» نشان بدهم. در این جور مواقع امکان نداشت بایستم و بگویم: بیارین ایشالا که خوشمون میاد و میخریم. و بعد انتخاب کنیم و بیاورد و سه تا انگشتر بخریم که دو تا را دوست داشتیم و یکی را هم باید اعتراف کنم جوگیر شدم که خریدمش!
اما در تمام این ماجرا این «واکنش دیگر»م را دوست داشتم. از ان روز به بعد هم البته ادامهاش دادم. گاهی در موقعیتهای مختلف، به دلایل گوناگون طور دیگری رفتار میکنم. طوری که خودم انتظارش را ندارم بر اساس سوابق و خب بد هم نیست این غافلگیری!:)